Scan barcode
peiman198913's reviews
224 reviews
The Fat Man in History by Peter Carey
3.0
مجموعه داستان های نوشته شده توسط پیتر کری یه حال و هوای عجیبی داره. قدرت نویسندگی و تفکر نویسنده همه جای متن به چشم میخوره و در کل داستان های خوبی هستند اما من سه ستاره دادم چون اونقدری که انتظار داشتم باهاش ارتباط برقرار نکردم
-هر چیزی که به آن عشق ورزیده نشود، از صحنه ی روزگار محو خواهد شد. ما تنها به واسطه ی عشق دیگران، وجود داریم و تمام ماجرا هم همین است
-هر چیزی که به آن عشق ورزیده نشود، از صحنه ی روزگار محو خواهد شد. ما تنها به واسطه ی عشق دیگران، وجود داریم و تمام ماجرا هم همین است
احتمال عکس و انزوا by امین علیاکبری
5.0
یکی از بهترین مجموعه داستانهایی که خوندم بدون شک همین کتاب بوده و بعد از مدت ها یه کتاب با نویسنده ی ایرانی منو سر ذوق آورد... داستانها کاملا گیرا و روان و پر از احساسات. این مجموعه همه چیز داره، غم و ناراحتی، شادی، ترس، عشق، اضطراب و حسرت و غربت... واقعا کتاب خوبیه
بابام هیچوقت کسی را نکشت by Jean-Louis Fournier
2.0
بابام هیچوقت کسی رو نکشت به نظر میاد درددل کردن یک کودک ده یازده ساله است از پدری که اینقدر در حال نوشیدن بوده که هیشه (خسته) بوده... همین که در تمام خاطره ها به جای مست میگه خسته یعنی پسر اینقدر کوچک بوده که حتی درک درستی از مستی نداشته. پدری که در آدم خوبی بوده ولی به نظر نمیاد پدر خوبی بوده باشه با اینکه توی متن اشاره میکنه که هیچوقت دست روی بچه هاش بلند نکرده. در تمام خاطره ها مشخصه تنها چیزی که این پسر میخواسته حضور پدر در حالت غیر مستیه همین. طنز در سراسر خاطرات کوتاهی که هر کدوم یک یا دو صفحه بیشتر نیست جریان داره؛ حتی لبخند به لبتون میاره اما آخرش غمگینه این خاطرات. در انتها هم اشاره میکنه که با تمام این اوصاف از پدرش دلگیر نیست
لاشه\u200cی شناور by ชาติ กอบจิตติ
4.0
لاشهی شناور به نظرم داستان کشمکش بین دو دیدگاهه، دیدگاهی که اعتقاد داره باید شما کار درست رو انجام بدید تا جامعه درست بشه و دیدگاهی که میگه در وضعیت کنونی جامعه باید به فکر خودت باشی. و گویا در نهایت باید در این اوضاع انتخاب کنی بین اینکه لاشهی شناور باشی یا کلاغی که منتظر بهره بردن از اون لاشهست. داستان با یک تصادف شروع میشه که در اون چند ماشین و چند نفر آسیب میبینند و نقش اصلی داستان که مقصر تصادف هست باید با این افراد و پلیس و بیمارستان و تعمیرکار سر و کله بزنه که هم آدم های خوب بینشون هست هم آدم های نه چندان خوب. در میانهی داستان هم با تعریف داستان شروع کار شرکتش به شرح تفکرات نقش اصلی میپردازه
آبی زنبور عسل by Laura Alcoba
2.0
آبی زنبور عسل نوشتههایی منفصل از هم هستند از زبان یک کودک ده یازده ساله که فرزند پدر و مادری مبارز از آرژانتین هست که پدرش در زندان و مادرش در فرانسه زندگی میکنه. دختر در انتظار پیوستن به مادرش هست و در همین حین مشغول آموختن زبان فرانسه. روایت ها ابتدا از ملاقاتهای با پدرش در زندان شروع میشه و بعد به مهاجرت و یادگیری زبان و پیدا کردن دوستان جدید و اتفاقاتی از این قبیل میرسه و در خیلی از جاهای داستان به نامههای رد و بدل شده بین دختر و پدرش هم اشاره میشه. اما در انتها باید بگم که کتاب کشش لازم رو برای من نداشت، اونقدری که انتظار داشتم جذاب نبود و میشه گفت از یه جاهایی دیگه فقط میخوندم که تموم بشه و این خوب نیست. ولی آخرین جملهی کتاب که به نقل از یه کتاب دیگه هست قشنگ بود و اینجا مینویسم:
«
زمین هنوز پر از گل و لای بود، اما گل های آبی کوچکی در گوشه و کنار شکوفه داده بود
»
«
زمین هنوز پر از گل و لای بود، اما گل های آبی کوچکی در گوشه و کنار شکوفه داده بود
»
قربانی و چهار نمایش\u200cنامۀ دیگر by Rabindranath Tagore
3.0
این کتاب شامل پنج نمایشنامه از تاگور نویسنده و شاعر سرشناس هند هست که توی هر کدوم نظرش رو راجع به عشق و مذهب و اخلاقیات بیان کرده.
نمایشنامه اول: پستخانه
پسری کوچک بیمار است و اجازهی خروج از خانه را ندارد، عاشق طبیعت و مردم است و هر روز در کنار پنجره مینشیند و با همه باب صحبت را باز میکند و جهان بیرون را در ذهن مجسم میکند، یک پستخانه در نزدیکی منزل آنها تاسیس میشود و کودک منتظر یک نامه از طرف پادشاه برای خود است.
نمایشنامه دوم: مرتاض
در این نمایشنامه مرتاضی از دنیا کناره گرفته و به خود میبالد که از مادیات و مال و دنیا گذشته و دل در گرو هیچ ندارد. اما دختری را میبیند و دل به او میبازد... تاگور در این نمایشنامه مخالفت خود با کنارهگیری از دنیا را اعلام میکند.
نمایشنامه سوم: مالینی
مالینی شاهزاده خانمی است که در صدد است مذهب جدیدی را بنا کند و همه به پیروی از اون میپردازند جز دو دوست برهمن که یکی به دنبال دست و پا کردن سپاه به ممالک بیگانه میرود و دیگری در دربار میماند تا اخبار را به دوست خود برساند ولی عاشق شاهزاده شده و با خیانت موجب دستگیری دوستش میشود. در پایان دو دوست در پیشگاه شاه و شاهزاده به بیان دلایل کارهای خود میپردازند
نمایشنامه چهارم: قربانی
داستان پادشاهی که در پی دادخواهی دختری که خون بزش را در معبد به منظور قربانی برای کالی الهه جنگ ریخته اند، هر گونه خون ریختن و قربانی کردن در معبد را ممنوع میکند و این شروع ماجرا است و پس از آن کاهن اعظم، ملکه، برادر و ... به مقابله با او میپردازند. در مذهب هندو کالی خدای جنگ و وحشت است و سالها قبل هندوها خون جانوران و انسانها را برای اون هدیه می آوردند ولی جامعه روشنفکر هند به مقابله با این رسم پرداخت و در نهایت دولت هندوستان این رسم را ممنوع اعلام کرد. تاگور این نمایشنامه را به کسانی تقدیم کرده که با ایستادگی جلوی این رسم را گرفتهاند.
نمایشنامه پنجم: پادشاه و ملکه
این نمایشنامه راجع به ملکهای است که از اینکه همسرش به خاطر عشق شدید به او تمام مسائل مملکت را رها کرده ناراحت است و خود دست به کار میشود و پادشاه را ترک کرده به کشمیر میرود تا با کمک برادر خود که پادشاه کشمیر است مخالفین و ظالمین را سر جای خود بنشاند، این کار به مذاق پادشاه خوش نمی آید و به کشمیر حمله میکند و آنها را شکست میدهد و درخواست تسلیم پادشاه آنجا را میدهد و ادامهی ماجرا
نمایشنامه اول: پستخانه
پسری کوچک بیمار است و اجازهی خروج از خانه را ندارد، عاشق طبیعت و مردم است و هر روز در کنار پنجره مینشیند و با همه باب صحبت را باز میکند و جهان بیرون را در ذهن مجسم میکند، یک پستخانه در نزدیکی منزل آنها تاسیس میشود و کودک منتظر یک نامه از طرف پادشاه برای خود است.
نمایشنامه دوم: مرتاض
در این نمایشنامه مرتاضی از دنیا کناره گرفته و به خود میبالد که از مادیات و مال و دنیا گذشته و دل در گرو هیچ ندارد. اما دختری را میبیند و دل به او میبازد... تاگور در این نمایشنامه مخالفت خود با کنارهگیری از دنیا را اعلام میکند.
نمایشنامه سوم: مالینی
مالینی شاهزاده خانمی است که در صدد است مذهب جدیدی را بنا کند و همه به پیروی از اون میپردازند جز دو دوست برهمن که یکی به دنبال دست و پا کردن سپاه به ممالک بیگانه میرود و دیگری در دربار میماند تا اخبار را به دوست خود برساند ولی عاشق شاهزاده شده و با خیانت موجب دستگیری دوستش میشود. در پایان دو دوست در پیشگاه شاه و شاهزاده به بیان دلایل کارهای خود میپردازند
نمایشنامه چهارم: قربانی
داستان پادشاهی که در پی دادخواهی دختری که خون بزش را در معبد به منظور قربانی برای کالی الهه جنگ ریخته اند، هر گونه خون ریختن و قربانی کردن در معبد را ممنوع میکند و این شروع ماجرا است و پس از آن کاهن اعظم، ملکه، برادر و ... به مقابله با او میپردازند. در مذهب هندو کالی خدای جنگ و وحشت است و سالها قبل هندوها خون جانوران و انسانها را برای اون هدیه می آوردند ولی جامعه روشنفکر هند به مقابله با این رسم پرداخت و در نهایت دولت هندوستان این رسم را ممنوع اعلام کرد. تاگور این نمایشنامه را به کسانی تقدیم کرده که با ایستادگی جلوی این رسم را گرفتهاند.
نمایشنامه پنجم: پادشاه و ملکه
این نمایشنامه راجع به ملکهای است که از اینکه همسرش به خاطر عشق شدید به او تمام مسائل مملکت را رها کرده ناراحت است و خود دست به کار میشود و پادشاه را ترک کرده به کشمیر میرود تا با کمک برادر خود که پادشاه کشمیر است مخالفین و ظالمین را سر جای خود بنشاند، این کار به مذاق پادشاه خوش نمی آید و به کشمیر حمله میکند و آنها را شکست میدهد و درخواست تسلیم پادشاه آنجا را میدهد و ادامهی ماجرا
مرگ یزدگرد by بهرام بیضایی
4.0
مرگ یزدگرد نمایشنامهی درخشان بهرام بیضایی در مورد یزدگرد آخرین پادشاه ساسانی ست که از دست تازیان فرار کرده و به آسیابی میگریزد. در آسیاب، آسیابان، همسر و دخترش هستند. سردار و موبد و دیگران از پی پادشاه به آسیاب میرسند و با جسد مردی روبرو میشوند و داستان از اینجا شروع میشود. موبد و سردار دست به بازجویی و برپایی دادگاه برای خانوادهی آسیابان میکنند و در طول نمایشنامه چند روایت از مرگ جسد از زبان خانواده آسیابان بیان میشود و در آخر حقیقت مشخص خواهد شد. دیالوگ های بی نظری توی این نمایشنامه هست که چند تاشو اینجا می نویسم
«
زن: چنین کاری هرگز راهزنان با ما نکردهاند
پادشاه (دختر): تو پادشاهان را با راهزنان یکی میکنی؟
زن: راهزنان بر تنگدستان میبخشایند و پادشاهان نه
»
«
آسیابان: هرچه ما داریم از پادشاه است.
زن: چه میگویی مرد! ما که چیزی نداریم.
آسیابان: آن نیز از پادشاه است.
»
«
زن: پندنامه بفرست ای موبد، اما اندکی نان نیز بر آن بیفزای، ما مردمان از پند سیر آمدهایم و بر نان گرسنهایم.
»
«
این شوخی نامردان است که امید میدهند و سپس باز پس میگیرند و بر نومیدشدگان از ته دل میخندند
»
«
زن: چنین کاری هرگز راهزنان با ما نکردهاند
پادشاه (دختر): تو پادشاهان را با راهزنان یکی میکنی؟
زن: راهزنان بر تنگدستان میبخشایند و پادشاهان نه
»
«
آسیابان: هرچه ما داریم از پادشاه است.
زن: چه میگویی مرد! ما که چیزی نداریم.
آسیابان: آن نیز از پادشاه است.
»
«
زن: پندنامه بفرست ای موبد، اما اندکی نان نیز بر آن بیفزای، ما مردمان از پند سیر آمدهایم و بر نان گرسنهایم.
»
«
این شوخی نامردان است که امید میدهند و سپس باز پس میگیرند و بر نومیدشدگان از ته دل میخندند
»
امینه، کبوتر حرم by Myriam Harry
3.0
امینه کبوتر حرم، داستان عشق دختر مسلمان از خانوادهای ثروتمند و با نفوذ در سوریه به افسری فرانسوی است. داستان عشق پنهانی و درد دوری و نامه های پنهانی و شعف دیدار و ترس افشا. در طول داستان یه سری توضیحات راجع به نوع زندگی زنان در دمشق و آداب و رسوم دوران گذشته و اندکی از مدل زندگی غربیان در دمشق میده و گهگاهی نقدی هم به هر دو میکنه که قطعا نظر نویسنده هست و شاید من مخالف یا موافق با مواردی باشم. داستان به صورت دفتر روز نوشت یا خاطرات امینه نوشته شده و کل داستان از زبان امینه هست. داستان جالبی هست و پایانش هم.ه
قطار سر وقت by Heinrich Böll
3.0
2.5 ⭐
کتاب قطار سر وقت یا در ترجمهی دیگه قطار به موقع رسید، داستان یک سرباز آلمانی است که از جایی که مشخص نیست کجاست میدونه چه روزی میمیره، روزی که چند روز بیشتر بهش باقی نمونده و با کلمهی کلیدی به زودی توی داستان باهاش بازی میشه. من به زودی میمیرم، به زودی به زودی
هاینریش بل به نظر میاد خواسته بگه که در جنگ حتی سربازهای کشور مهاجم هم مورد ظلم واقع شده و نیازمند دلسوزی و ترحم هستند.
داستان از سه قسمت مشخص ولی در هم تنیده تشکیل شده، قسمت اول تنهایی سرباز آلمانی آندریاس، قسمت دوم آشنایی و بازی و گفتگوی اون با دو نفر دیگه در قطار و گوش دادن به داستان اونها ولی در انتها آشنایی با دختری جاسوس در فاحشه خانهای در لهستان و درگیری ماجرای عشقی.
چیزی که در داستان به وفور میشه دید احساس پشیمانی و شرم از جنگ توسط نویسنده هست و چیزی که وجود نداره امید. داستان جالب و عمیق اما گاه گاه با چیره شدن کسالت به خواننده پیش میره. در مجموع امتیاز من به این کتاب کمتر از ۳ هست و بیشتر از ۲ ولی خب نیم نداریم منم دلرحم، همون سه
کتاب قطار سر وقت یا در ترجمهی دیگه قطار به موقع رسید، داستان یک سرباز آلمانی است که از جایی که مشخص نیست کجاست میدونه چه روزی میمیره، روزی که چند روز بیشتر بهش باقی نمونده و با کلمهی کلیدی به زودی توی داستان باهاش بازی میشه. من به زودی میمیرم، به زودی به زودی
هاینریش بل به نظر میاد خواسته بگه که در جنگ حتی سربازهای کشور مهاجم هم مورد ظلم واقع شده و نیازمند دلسوزی و ترحم هستند.
داستان از سه قسمت مشخص ولی در هم تنیده تشکیل شده، قسمت اول تنهایی سرباز آلمانی آندریاس، قسمت دوم آشنایی و بازی و گفتگوی اون با دو نفر دیگه در قطار و گوش دادن به داستان اونها ولی در انتها آشنایی با دختری جاسوس در فاحشه خانهای در لهستان و درگیری ماجرای عشقی.
چیزی که در داستان به وفور میشه دید احساس پشیمانی و شرم از جنگ توسط نویسنده هست و چیزی که وجود نداره امید. داستان جالب و عمیق اما گاه گاه با چیره شدن کسالت به خواننده پیش میره. در مجموع امتیاز من به این کتاب کمتر از ۳ هست و بیشتر از ۲ ولی خب نیم نداریم منم دلرحم، همون سه