peiman198913's reviews
224 reviews

قصه‌ی جزیره‌ی ناشناخته by José Saramago

Go to review page

3.0

داستان کوتاهی که در ابتدا خیلی ساده به نظر میاد ولی کم کم آدم رو به فکر میندازه. مسئله اصلی کتاب خودشناسی و عشق و جستجوی آنهاست

خلاصه:
مردی به دنبال گرفتن یک کشتی از پادشاه است تا با آن به یک جزیره ناشناخته برود. پادشاه، سؤالاتی درباره ی وجود چنین جزیره ای از مرد می پرسد و سعی می کند او را متقاعد کند که همه ی جزیره ها قبلاً کشف شده اند. در نهایت مرد، پادشاه را راضی می کند و قایقی از او می ستاند. در ادامه ی داستان، سفر مرد، شکل متفاوتی به خود می گیرد. این شخصیت در این سفر درمی یابد که جست و جویش، مدت ها قبل از سوار شدن بر قایق آغاز شده است. او یکی از مستخدمین قصر پادشاه را برای کمک همراه خود آورده است. با گذر زمان، احساس مشترکی میان مرد و مستخدم شکل می گیرد و سفر آن ها، جنبه های دیگری پیدا می کند

احتمالا بهترین جمله و همچنین درخشان ترین جمله کتاب این باشه:
(دوست داشتن احتمالا بهترین شکل مالکیت است و مالکیت بدترین شکل دوست داشتن)

از متن کتاب:
من مردی هستم اهل خشکی اما با این وجود می‌دانم که حتا جزایر شناخته شده هم برای کسی که پا به آنها نگذاشته است، ناشناخته محسوب می‌شود

آنها گفتند که دیگر جزیره ی ناشناخته‌ای وجود ندارد و اگر هم وجود داشته باشد باز هم حاضر نیستند آسایش موجود خانه و راحتی کار کردن در کشتی‌های مسافربری را رها کنند و خود را در ماجراجویی‌های دریایی گرفتار سازند و چیزی را جستجو کنند که وجود ندارد

شعله مانند بالا آمدن مهتاب آهسته آهسته گسترده‌تر شد و چهره زن نظافتچی را روشن کرد. نیازی به گفتن نیست که مرد با خود چه اندیشید، چه زیباست. اما آنچه زن با خود اندیشید چنین بود، چشمش فقط به دنبال جزیره ناشناخته است. و این تنها یک نمونه از مواردی است که مردم نگاهی را در چشم دیگری به اشتباه تعبیر می‌کنند

اگر از خویشتن خود بیرون نیایی هرگز کشف نخواهی نمود که کی هستی
صبح قهوه\u200cای by Franck Pavloff, حامد خداداد

Go to review page

4.0

در کوتاه ترین کلمات خیلی معانی بزرگی رو بیان کرده، فکر میکنم ما ایرانی ها خیلی خوب درک میکنیم این کتاب رو
سىما by آقاىى پور، فرزانه،

Go to review page

3.0

همونطور که از اسم کتاب مشخصه داستان حول محور زندگی دختری به نام سیما میگرده که ابتدا در دانشگاه با خبر کشته شدن دوست صمیمی خودش در جریان یک درگیری مسلحانه در یک خونه تیمی روبرو میشه و کم کم داستان جلو میره. به جز سیما به داستان زندگی دو خواهرش سوسن و سودابه هم کم و بیش پرداخته شده. زمان اتفاقات از چند سال قبل از انقلاب شروع شده و تا چند سال پس از اون پیش میره
در کل نمیتونم بگم داستان فوق العاده هست. یک داستان معمولی و خیلی ساده و گاها با سخنان نصیحت گونه گل درشت که از یه جایی به نظر میاد به دلایلی موضوعاتی که میتونست جذاب باشه سرسری رد شده و جاهایی بیخودی کش داده میشه...ه