Scan barcode
A review by armina_salemi
ما by Yevgeny Zamyatin
4.0
کارهایی هستن که ریویو نوشتن روشون از سطح سواد من فراتره واقعیت. «ما»ی زامیاتین یکی از اون کتاباست. همونطور که توی آپدیتها گفتم، با روایت مشکل داشتم، طبعاً چون داریم روند به قهقرا رفتن ایدئولوژی و ذهن یک انسان رو تماشا میکنیم، و به همون نسبت تشخیص واقعیت و خیال و استعاره توی گزارشها سخت میشه و این اعصاب منو خورد میکرد که نمیتونستم بفهمم الان این اتفاقا رخ دادن؟ داره استعاره به کار میبره؟ خیاله؟ چه خبره؟ ولی خب احتمالاً هدف همین بوده.
از طرفی، در جریان نوشتن اون یکی مجموعهم که علمیتخیلی پساآخرالزمانیه، متوجه شدم چقدر سخته که روایت رو دقیق و درست در بیاری، ذرهای تعدی نکنی که خواننده از خودش بپرسه فلان شخصیت که تو چنین شرایطی بزرگ شده یا بهمان جایی زندگی میکنه، چطور اینو میدونه؟ چطوری این ضربالمثل رو به کار میبره؟ و زامیاتین واقعاً شگفتانگیز بود. در کنارش، من واقعاً خسته شده بودم از خوندن کتابهای ژانری که توش شخصیتها چیزهایی رو برای هم توضیح میدن که تو تمام مدت داری جیغ میکشی «چطور ممکنه صدها سال باشه که تو قلقلآباد وضع همینه و تو تازه از رفیقت بپرسی آه راستی فلان چیز چیست، و رفیقت بگه البته در جریان هستی که پنج قرن است ما در این مراسم یک چشم خود را کور میکنیم؟!» و خدایا شکرت. تازه وقتی کار خوب میخونی میفهمی فرق بین نویسنده و آدمی که از سر بیکاری مینویسه چیه. :)) تکنیکهای روایی مطلقاً خالی از اشکال، در عالیترین سطح ممکن و... نگم براتون! *تعظیم و سجده*
در نهایت، من از لحاظ داستانی 1984 رو بیشتر دوست داشتم، ولی ما عمیقتر بود، و ارجاعهای مذهبی واقعاً زیبایی داشت. وقتی به این فکر میکنم که این کار سال 1920؟ این حدود نوشته شده، و هنوز، صد سال بعد، تازگی داره و آدمی رو به وجد میاره...
واقعاً نمیدونم چی بگم.
از طرفی، در جریان نوشتن اون یکی مجموعهم که علمیتخیلی پساآخرالزمانیه، متوجه شدم چقدر سخته که روایت رو دقیق و درست در بیاری، ذرهای تعدی نکنی که خواننده از خودش بپرسه فلان شخصیت که تو چنین شرایطی بزرگ شده یا بهمان جایی زندگی میکنه، چطور اینو میدونه؟ چطوری این ضربالمثل رو به کار میبره؟ و زامیاتین واقعاً شگفتانگیز بود. در کنارش، من واقعاً خسته شده بودم از خوندن کتابهای ژانری که توش شخصیتها چیزهایی رو برای هم توضیح میدن که تو تمام مدت داری جیغ میکشی «چطور ممکنه صدها سال باشه که تو قلقلآباد وضع همینه و تو تازه از رفیقت بپرسی آه راستی فلان چیز چیست، و رفیقت بگه البته در جریان هستی که پنج قرن است ما در این مراسم یک چشم خود را کور میکنیم؟!» و خدایا شکرت. تازه وقتی کار خوب میخونی میفهمی فرق بین نویسنده و آدمی که از سر بیکاری مینویسه چیه. :)) تکنیکهای روایی مطلقاً خالی از اشکال، در عالیترین سطح ممکن و... نگم براتون! *تعظیم و سجده*
در نهایت، من از لحاظ داستانی 1984 رو بیشتر دوست داشتم، ولی ما عمیقتر بود، و ارجاعهای مذهبی واقعاً زیبایی داشت. وقتی به این فکر میکنم که این کار سال 1920؟ این حدود نوشته شده، و هنوز، صد سال بعد، تازگی داره و آدمی رو به وجد میاره...
واقعاً نمیدونم چی بگم.